|
برای هرفرد ،سنین جوانی دورانی است بسیار مهم. دراین مرحله ازحیات است که تصمیمات قاطعه اخذشده وشخص بنای زندگانی خود را پی ریزی می نماید. دراین سنین است که هرفرد به احتمال قوی سرنوشت آتیه ی خود راتعیین، ونوع شغل وکارخود را انتخاب، معلومات خودرا تکمیل، ودرامرارمعاش تلاش می نماید. سپس به مرحله ی زندگانی مشترک وارد می شودوبه تشکیل خانواده می پردازد؛ وبالاترازهمه دراین دوره است که فکرجوان بیش ازهرموقع درصددتجسس وتحقیق برمی آید. مبادی وموازین روحانی راکه هادی رفتار واعمال آینده انسانی است اتخاذ می نماید. این عوامل است که بزرگ ترین فرصت ها وبزرگ ترین مبارزات و آزمایش هارا بروجه جوانان مفتوح می کند.
درمسیر زندگی به اولین چیزی که برخورد می کنیم یک دوراهی است که باید یکی ازآن دورا بردیگری ترجیح داده، سپس درانتظار چند راهی بعدی، آن را بپیمائیم. جوان باید بتواند انتخاب کند. دیگرلغزندگی باوجود خام بودن معنا ندارد.(این شعار عقل ماست.)
جوان باید راهی راازطریق حواس خودبرگزیندکه حس کمال جویی وی را تحریک نماید.(این شعار قلب واحساس ماست.)
بنابراین وجود مانیز خوددوراهی بی منتهائیست که انگار هیچ پلی قصد ارتباط آن دو را ندارد. عقل رهبر یک راه است واحساس رهبرراه دیگر. واینجاست که هراسان ومضطرب به دنبال راه سوم می گردیم؛ اما راه سومی وجود نخواهد داشت جزرجوع کردن به هیکل انسانیمان ونزدیکی باروح پاک وبی آلایش شخصیتمان.
ولی جوانیم، و شخصیتمان جاده ای است پرپیچ و خم، وپرازفرازو نشیب های فراوان. دریک لحظه ارزش را به یک چیز مجزا نسبت می دهیم، ودرلحظه ی دیگر آن را بی ارزش می پنداریم. اما انسانیم وباید یادبگیریم قاطعانه وقدرتمندانه تصمیم بگیریم؛ طوری که جزئی ازریشه ی زندگیمان شود. اگر هرتصمیم به نوبه ی خود درست وسبب موفقیت باشد، دیگر ترسی ازشکست درزندگیمان معنا و مفهوم ندارد.
به ظاهر بایددراولین گام قوه درک، نتیجه ی اعمالمان را تاصدقدمی پیش بینی کنیم، و خودراخلاق سازیم واین ریشه ی دیگر زندگیمان است.
باید نگرش خود را به اندازه ی عمیق ترین دره ها، قابل نفوذ وباوسعتی به اندازه ی آسمان بیکران، بی منتها سازیم واین ریشه ی سوم وجودمان است. باید چشمانمان آماده دریافت تجربیات انسان های کوچک و بزرگ باشد ودرزندگی چون جرقه ای روشن کننده عمل نماید. اینجاست که ریشه ی چهارم جوانه می زند.
باید رگ های وجودمان آنقدر قطور ومستحکم باشند، تابتوانندذره ذره ی عشق های درونیمان رادرهرلحظه به تاروپود وجودمان نفوذ دهند؛ تاهمیشه متوجه آن باشیم که:که هستیم؟ به کجا تعلق داریم؟ وباید به کجا ناظرباشیم؟ ریشه ی پنجم گواه براین حقیقت است. باید دستانمان قادر به باز کردن گره های کورزندگیمان باشند تادرپایان راه آن ها نیزطعم خوش موفقیت را بچشند.
پاهایمان نیز که باحرکت طنین اندازخود غبار خاک را به مایادآور می شوند، باید بااراده ای فولادین بدون لحظه ای درنگ وتامل، جسم چشم انتظار را به تکاپووادار سازدتاریشه ی هفتم نیز به وقوع بپیوندد.
باید سلول های وجودمان نیز ازکوچک ترین ذره تابزرگ ترین آن ها: اراده،تلاش، شهامت، تفکر، توکل، محبت، مهارت، عشق، صداقت، استحکام، سلامت وبرنامه ریزی را به ارمغان آورند تاریشه وریشه های بعدی زندگیمان به تکامل برسند.
سپس درگام دوم که دیگر باتوجه به فعالیت های گام اول، مقدمات لازم تصمیم گیری انجام شده اند؛ بایدتفکروبینشی عمیق را حاکم ساخت. دیگر وقت آن است که توانایی درست ومنطقی داشته باشیم تا هرگزشاهدشکست های ناشی ازآن نباشیم وهمیشه متوجه به این نکته باشیم:
« بذر درخت پربارموفقیت، تصمیم گیری عاقلانه ومنطقی است.»