تازگیها احساس می کنم که خیلی زودرنج و بدخلق شدهام. با کوچک ترین رفتاری از طرف دیگران عصبانی می شوم. خودم نیز می دانم رفتارم اشتباه است و به همین دلیل چند ساعت بعد احساس بدی دارم.
شما هنگام عصبانیت چگونه خود را آرام می کنید؟
عصبانیت احساسی مخرب است و آرامش فکری را از ما می گیرد. عصبانیت با احساس پریشانی ما را رها می سازد و اغلب افسردگی و پشیمانی از خود به جا می گذارد.
در مواقع عصبانیت، احساس دستپاچگی به ما دست می دهد و به نظر می رسد قدرت متوقف ساختن آن از ما سلب شده است.
1- نکته اول این که، ما احساس می کنیم عصبانیت چیز بدی است. اگر ما واقعبینانه در پی کنترل آن باشیم، این امر غیرممکن نخواهد بود. اگر احساس کنیم عصبانیت چیز خوبی است(موضوعی توجیهپذیر)، امری عادی به نظر خواهد آمد. "سری چینموی" درباره آثار مضر عصبانیت می نویسد: "عصبانیت مانع بزرگی است. آثار پس از عصبانیت عبارت است از یاس و افسردگی. ما باید عصبانیت را شبیه سارقی فرض کنیم که ماهیت و طبیعت آن دزدی است. عشق و محبتی که درون ماست مانند گنجینهای گرانبهاست. اگر اجازه دهیم که این سارق(عصبانیت) به درون ما نفوذ کند، به سرعت گنجینه مان را به سرقت خواهد برد."
2- ما باید این احساس را داشته باشیم که عصبانیت بخش ذاتی از خود ما نیست، بلکه چیزی است در اطراف ما که اجازه ورود آن را به درون مان می دهیم. اگر ما برای لحظهای به عقب برگردیم، می توانیم مشاهده کنیم که عصبانیت بخشی از طبیعت و هویت ما نیست.
3- این نکته مهم است که به یاد آوریم زمانی که عصبانی می شویم، به آن چه خواهان آن هستیم، دست نمی یابیم. اگر از دست شخصی عصبانی شویم، حتی اگر این عصبانیت توجیه پذیر باشد، شخص طرف مقابل به احتمال قوی واکنش دفاعی از خود نشان می دهد. اما ممکن است با مهربانی پاسخ دهد و سپس وضعیت به حالت عادی برگردد. برای مثال، اگر در خرید از یک مغازه به طرز نادرستی، عصبانی نشویم و نظرمان را به روش مودبانه و قابل قبولی بیان کنیم، در آن صورت مغازهدار وادار می شود پاسخ منطقی به ما بدهد. اگر ما بهطرز خیلی عصبی به مسایل واکنش نشان دهیم، در این صورت اغلب مردم مایل نخواهند بود با چنین شرایطی، درست برخورد کنند. آنان احتمالا به دنبال واکنشهای محبتآمیز هستند. عصبانیت شبیه مانعی میان خودمان و شخص دیگر است.
4- اگر ما احساس کنیم که عصبانی خواهیم شد، اولین چیزی که باید انجام دهیم، این است که سریع واکنش نشان ندهیم. کلمات قدرت فوقالعادهای دارند. اگر ما با عصبانیت صحبت کنیم، بعدها پشیمان خواهیم شد. در این هنگام بهتر است سعی کنیم آرام نفس بکشیم. وقتی عصبانی هستید، پیش از صحبت کردن تا 10 بشمارید و اگر خیلی عصبانی هستید، تا 100 بشمارید. این روش عاقلانهای است، زیرا اغلب تا آن زمان(اگر تا 100 بشماریم) عصبانیت فروکش کرده است و ما قادر خواهیم بود شرایط را روشن تر ببینیم. به آرامی نفس کشیدن تاثیر قوی بر افکارمان دارد. ذهن ما را آرام می کند و بدین وسیله هیجان مان کاهش می یابد.
5- نکته آخر این که باید سعی کنیم، آرامش درونی مان را استمرار بخشیم. اگر ما تمرکز و یا تمرینات تنفسی داشته باشیم، می توانیم آرامش را بر بدن خویش حاکم سازیم. از طریق تمرکز می توانیم یاد بگیریم روی افکار و ذهن مان کنترل داشته باشیم و دریابیم که ماهیت درونی مان به دنبال آرامش است.
افکار عصبانی، مانند موجهای دریا هستند. آن ها زودگذرند و بخشی از شخصیت و هویت واقعی مان نیستند. پس اگر ما به آرامش درونی دست یابیم، قادر خواهیم بود از هیجاناتی مانند عصبانیت دور بمانیم.
برای هرفرد ،سنین جوانی دورانی است بسیار مهم. دراین مرحله ازحیات است که تصمیمات قاطعه اخذشده وشخص بنای زندگانی خود را پی ریزی می نماید. دراین سنین است که هرفرد به احتمال قوی سرنوشت آتیه ی خود راتعیین، ونوع شغل وکارخود را انتخاب، معلومات خودرا تکمیل، ودرامرارمعاش تلاش می نماید. سپس به مرحله ی زندگانی مشترک وارد می شودوبه تشکیل خانواده می پردازد؛ وبالاترازهمه دراین دوره است که فکرجوان بیش ازهرموقع درصددتجسس وتحقیق برمی آید. مبادی وموازین روحانی راکه هادی رفتار واعمال آینده انسانی است اتخاذ می نماید. این عوامل است که بزرگ ترین فرصت ها وبزرگ ترین مبارزات و آزمایش هارا بروجه جوانان مفتوح می کند.
درمسیر زندگی به اولین چیزی که برخورد می کنیم یک دوراهی است که باید یکی ازآن دورا بردیگری ترجیح داده، سپس درانتظار چند راهی بعدی، آن را بپیمائیم. جوان باید بتواند انتخاب کند. دیگرلغزندگی باوجود خام بودن معنا ندارد.(این شعار عقل ماست.)
جوان باید راهی راازطریق حواس خودبرگزیندکه حس کمال جویی وی را تحریک نماید.(این شعار قلب واحساس ماست.)
بنابراین وجود مانیز خوددوراهی بی منتهائیست که انگار هیچ پلی قصد ارتباط آن دو را ندارد. عقل رهبر یک راه است واحساس رهبرراه دیگر. واینجاست که هراسان ومضطرب به دنبال راه سوم می گردیم؛ اما راه سومی وجود نخواهد داشت جزرجوع کردن به هیکل انسانیمان ونزدیکی باروح پاک وبی آلایش شخصیتمان.
ولی جوانیم، و شخصیتمان جاده ای است پرپیچ و خم، وپرازفرازو نشیب های فراوان. دریک لحظه ارزش را به یک چیز مجزا نسبت می دهیم، ودرلحظه ی دیگر آن را بی ارزش می پنداریم. اما انسانیم وباید یادبگیریم قاطعانه وقدرتمندانه تصمیم بگیریم؛ طوری که جزئی ازریشه ی زندگیمان شود. اگر هرتصمیم به نوبه ی خود درست وسبب موفقیت باشد، دیگر ترسی ازشکست درزندگیمان معنا و مفهوم ندارد.
به ظاهر بایددراولین گام قوه درک، نتیجه ی اعمالمان را تاصدقدمی پیش بینی کنیم، و خودراخلاق سازیم واین ریشه ی دیگر زندگیمان است.
باید نگرش خود را به اندازه ی عمیق ترین دره ها، قابل نفوذ وباوسعتی به اندازه ی آسمان بیکران، بی منتها سازیم واین ریشه ی سوم وجودمان است. باید چشمانمان آماده دریافت تجربیات انسان های کوچک و بزرگ باشد ودرزندگی چون جرقه ای روشن کننده عمل نماید. اینجاست که ریشه ی چهارم جوانه می زند.
باید رگ های وجودمان آنقدر قطور ومستحکم باشند، تابتوانندذره ذره ی عشق های درونیمان رادرهرلحظه به تاروپود وجودمان نفوذ دهند؛ تاهمیشه متوجه آن باشیم که:که هستیم؟ به کجا تعلق داریم؟ وباید به کجا ناظرباشیم؟ ریشه ی پنجم گواه براین حقیقت است. باید دستانمان قادر به باز کردن گره های کورزندگیمان باشند تادرپایان راه آن ها نیزطعم خوش موفقیت را بچشند.
پاهایمان نیز که باحرکت طنین اندازخود غبار خاک را به مایادآور می شوند، باید بااراده ای فولادین بدون لحظه ای درنگ وتامل، جسم چشم انتظار را به تکاپووادار سازدتاریشه ی هفتم نیز به وقوع بپیوندد.
باید سلول های وجودمان نیز ازکوچک ترین ذره تابزرگ ترین آن ها: اراده،تلاش، شهامت، تفکر، توکل، محبت، مهارت، عشق، صداقت، استحکام، سلامت وبرنامه ریزی را به ارمغان آورند تاریشه وریشه های بعدی زندگیمان به تکامل برسند.
سپس درگام دوم که دیگر باتوجه به فعالیت های گام اول، مقدمات لازم تصمیم گیری انجام شده اند؛ بایدتفکروبینشی عمیق را حاکم ساخت. دیگر وقت آن است که توانایی درست ومنطقی داشته باشیم تا هرگزشاهدشکست های ناشی ازآن نباشیم وهمیشه متوجه به این نکته باشیم:
« بذر درخت پربارموفقیت، تصمیم گیری عاقلانه ومنطقی است.»